باز هم سکوت ....

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 16:34 نویسنده sh |

نمیدونم چرا حس وحالی ندارم انگار گم شدم اره عشقم خودمم گم کردم

نمیدونم خودمم چه جوری پیدا کنم بخدا نمیدونم .دلگیر نشو ازم چرا متن

برات نمینویسم نه عشقم سرم شلوغ نشده فقط یکم ارامش میخوام فقط

همین عشقم همیشه تو یادمی.نمیدونم چه حسی دارم خودمم نمیدونم...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:17 نویسنده sh |

سلام عشقم ولنتاینت مبارک گل من.ولنتاینت مبارک کجای تو بس چرا برام کادئو نیاوردی

نگفتی خانومیت چشم به راه نکنه سرت گرم جای دیگه اس هان عشقم چرا تو خوابم نیومدی

عشقم بی معرفت شدیا ولنتاینم بی حضور تو گذشت ولی من هنوز زندم هنوزم.....


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:30 نویسنده sh |

یلدام گذشت بازم بی تو اخه بی معرفت چرا چرا باید بی تو بگذره

وقتی میدیدم تمام عاشقا دستاشون تو دست همه تو خیابونا گل

بدست وای نمیدونی چه حالی میشدم نمیدونی عشقم.دارم از همه

چیز متنفر میشم حتی از خودم عزیزم دیگه بریدم باور کن بریدم اخه

چرا باید همه مناسبتا بی تو باشم نمیخوام دیگه بس ولی ای دل من

این یلدام گذشت.....


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:,ساعت 20:18 نویسنده sh |

شعر واسه دلی که تنگ شده زیاد گفتن ولی جمله ای که وقتی به زبون میارمش صورتم خیس اشک میشه اینه:
به خودایی که میپرستی دلم تنگه....
برگرد


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:44 نویسنده sh |

سلام همه کسم ببخشم اگه دیر آومدم حالم بد بود  سالگردت گذشت

باز من موندم و یه زخم کهنه.آخه میدونی عشقم نذاشتن برم سر خاکت

این نامردا نذاشتن ازشون بدم میاد.بازم از غذا افتادم هر کاری کردم اصلان

نذاشتن.منم فقط غذا نخوردن ازم براومد یا افتادم یه گوش اتاق با خاطراتتو

خراطها یا بغل کردن عکستو گریه همه چی که خوب بود چرا رفتی چرا؟؟

بالاخره یه روزی خسته میشم از تنهایی یا پشیمون میشم که چرا خودمو

خلاص نکردم اخه عشقم تو حال من و نمیفهمی نمیفهمی دارم چی میکشم

اگه میفهمیدی من و میبردی پیش خودت نمیخوام این زندگی رو نمیخوام لامصب

زندگی بدون تو برابر مرگ چه فرقی داره منم الان یه جنازه متحرکم چه فرقی به

حالت داره بیا منم ببر عشقم بیا این سالم رفت با تمام رنج و غم رفت..............

                                


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت 10:49 نویسنده sh |

عشقم دلم تنگ بدجورم تنگه میدونی که اصل سالگردت 18

ابان داره میاد نزدیک عشقم حالم خیلی بده هرروز که نزدیک

تر میشه قلبم دلگیر تر میشه اخه چرا چرا قسمت عشق من

و تو این شد چرا تنها شدم و توام رفتی اون دنیا مگه این دنیا

چی داشت که نموندی مگه تو بد بودی که دریا نامرد گرفتت

عشقم دارم از دلتنگی خفه میشم میخوام بیام پیشت امروز

بیشتر دوس دارم پیشت باشم اخه چرا باید تمام عشقا باهم

باشن اما دست من و تو از هم دور باشه چرا خدااااااااااااااااااا

چرا چرا گذاشتی اون دریات تمام زندگی من و ازم بگیره اخه

چرا دلم تنگه عشقم....

                       


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:,ساعت 21:52 نویسنده sh |

دوباره دلم تنگ تنگ تنگ .میبینی عشقم اصلا حوصله ندارم حتی حوصله

خودمو.نابودم خیلی نابودم از همه چی بیشتر از دوری تو میدونی سالگرد

ت نزدیک.توی دلم آشوبیه نمیدونی که وای باورم نمیشه 5 مین سالگردت

باشه عشقم همه کسم باورم نمیشه 5 سال زیز خاکی و من بدون تو نفس

میکشم آخه چقدر من بدمچقدر بدم که دارم بدون تو نفس میکشم.عشقم

داره 18 سالم تموم میشه ولی هنوز زندم چرا؟من که باید 18 سالگی میمردم

چرا زندم وای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایا

دلم تنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ تنگه....

                                 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:29 نویسنده sh |

هیچکس نفهمید چی میکشم.هیچکس دوریت برام یه دنیا

درده عشقم.هر کس از راه میرسه یه خنجر بهم میزنه میره

تنها تو خوب بودی تورم دریای نامرد ازم گرفت سرنوشتو داری

چه قشنگه همه بدبختیاش برای منه.خوشیاش برای بقیه

انقدر درد خنجر بده که نگو پشتم جای همشون هست دیگه

نمیتونم پشتمو صاف کنم مو بگم منم هستم بخدا منم ادمم

انقدر خنجرتون و تیز نکنید برام.عشقم میام پیشت من هیچکس

و ندارم فقط یاد تو رو دارم یادتو هیچ وقت ازم نگیر بزار باهاش

نفس بکشمو کسای که به نامردی بهم خنجر زدن ببینم چه جوری

تاوان پس میدن...فقط همین امید زنده بودنم فقط یاد وخاطرهاته

پس بزار زنده باشمو تاوان کاراشون و ببینم...............


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت 16:57 نویسنده sh |

 

 

 

 

 

نه با نوای زبان...که با نوای دل...چرا که تو درون منی...و دیگر نیازی به آوا و کلام نیست...

تویی که مرا از تاریک ترین اعماق این دریای همیشه طوفانی، تا حقیقت شیرین نور و گرما بالا آوردی...

و بعد آمدنت، همیشه دریا آرام است و ساکت...

نه غرش موجی و نه بیقراری قایقی بر روی آب برای رسیدن به ساحل...

که تو خود ساحلی هستی بی پایان...دورادور این بیکرانه تلاطم های گاه و بیگاه....

و زورق سرگردانی ام را، از اسارت جوش و خروش های سر به هوا نجات دادی...

نمی شود درک کرد...

نمی شود فهمید ، راز این دلتنگی را

این روزها اگر بغضی ترک می خورد....اگر غمی جدید زائیده می شود...

اگر آهی از تارهای داغدیده ی سازم بر می خیزد...

بدان همه برای توست...

 

برای تویی که نمی دانم روزی خواهد رسید که چشمانم را با ردّ نگاهت، متبرک کنی...

و من چشم انتظار آن لحظه، هر گاه باران ببارد، صدایت می زنم...

تویی که از آبی ترین آسمانها عروج کردی تا بودنت را، ارزانی تنهاییم کنی...

تو که در نفس هایم نفس می کشی...تو که از چشم من دنیا را نگاه می کنی...

نمی دانم چرا اینقدر زود دلم برایت تنگ می شود....تو که از جان هم به من نزدیک تری...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:23 نویسنده sh |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد