هیچکس نفهمید چی میکشم.هیچکس دوریت برام یه دنیا

درده عشقم.هر کس از راه میرسه یه خنجر بهم میزنه میره

تنها تو خوب بودی تورم دریای نامرد ازم گرفت سرنوشتو داری

چه قشنگه همه بدبختیاش برای منه.خوشیاش برای بقیه

انقدر درد خنجر بده که نگو پشتم جای همشون هست دیگه

نمیتونم پشتمو صاف کنم مو بگم منم هستم بخدا منم ادمم

انقدر خنجرتون و تیز نکنید برام.عشقم میام پیشت من هیچکس

و ندارم فقط یاد تو رو دارم یادتو هیچ وقت ازم نگیر بزار باهاش

نفس بکشمو کسای که به نامردی بهم خنجر زدن ببینم چه جوری

تاوان پس میدن...فقط همین امید زنده بودنم فقط یاد وخاطرهاته

پس بزار زنده باشمو تاوان کاراشون و ببینم...............


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت 16:57 نویسنده sh |

 

 

 

 

 

نه با نوای زبان...که با نوای دل...چرا که تو درون منی...و دیگر نیازی به آوا و کلام نیست...

تویی که مرا از تاریک ترین اعماق این دریای همیشه طوفانی، تا حقیقت شیرین نور و گرما بالا آوردی...

و بعد آمدنت، همیشه دریا آرام است و ساکت...

نه غرش موجی و نه بیقراری قایقی بر روی آب برای رسیدن به ساحل...

که تو خود ساحلی هستی بی پایان...دورادور این بیکرانه تلاطم های گاه و بیگاه....

و زورق سرگردانی ام را، از اسارت جوش و خروش های سر به هوا نجات دادی...

نمی شود درک کرد...

نمی شود فهمید ، راز این دلتنگی را

این روزها اگر بغضی ترک می خورد....اگر غمی جدید زائیده می شود...

اگر آهی از تارهای داغدیده ی سازم بر می خیزد...

بدان همه برای توست...

 

برای تویی که نمی دانم روزی خواهد رسید که چشمانم را با ردّ نگاهت، متبرک کنی...

و من چشم انتظار آن لحظه، هر گاه باران ببارد، صدایت می زنم...

تویی که از آبی ترین آسمانها عروج کردی تا بودنت را، ارزانی تنهاییم کنی...

تو که در نفس هایم نفس می کشی...تو که از چشم من دنیا را نگاه می کنی...

نمی دانم چرا اینقدر زود دلم برایت تنگ می شود....تو که از جان هم به من نزدیک تری...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:23 نویسنده sh |